' />


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



از وبلاگ من چقدر راضی هستید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 119
بازدید دیروز : 120
بازدید هفته : 514
بازدید ماه : 2568
بازدید کل : 207875
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 128
تعداد آنلاین : 1


love me

تبلیغات
' />

حیف نون می ره امتحان رانندگی بده، ازش می‌پرسن: یه نیسان، یه اتوبوس، یه ماشین آتش نشانی و یه دوچرخه، سر یه چهارراه هستند، کدوم اول باید بره؟ حیف نون می گه: نیسان اول باید بره، بهش می گن خوب فکر کن! ماشین آتش نشانی در حال ماموریته! می گه: خوب نیسان اول باید بره! بهش می گن: یه کمی بیشتر فکر کن! حیف نون کلی فکر می کنه بعد می گه: اول ماشین آتش نشانی، بعد اتوبوس، بعد دوچرخه! می گن: پس نیسان چی شد؟ می گه: کجایی بابا، نیسانه همون اول گازشو گرفت رفت!

حیف نون می ره تو یخچال در رو روی خودش می بنده! بهش می گن چی کار می کنی؟ می گه: می خوام ببینم این چراغش واقعاٌ خاموش می شه یا نه؟

در یک رستوران فرانسوی یک سفید پوست داشت سالاد می خورد، یک سیاه‌پوست آفریقایی وارد شد و سفارش جوجه داد و علاوه بر خود جوجه، تمام استخوانهاش را هم جوید! سفید پوست با تمسخر گفت: در کشور شما سگها چه غذایی می‌خورند؟ سیاه پوست با خونسردی جواب داد: معمولا سالاد!

ژاپنی ها به گوساله چه می گویند؟ نی نی گاوا!

یه روز از حیف نون می پرسن آزادی بلند تره یا برج میلاد می گه آزادی؛ دوباره می پرسن می گه آزادی. می گن چرا؟ می گه چون آزادی پاهاش رو باز کرده، اگر ببنده بلندتره.

حیف نون یه 1000 تومنی روی زمین پیدا می کنه، برش می داره بعد می اندازدش می گه نه بابا، ما از این شانس ها نداریم!

یه P حامله می شه، می شه B

دو تا برادره آخر شر بودن و پدر محل رو در آورده بودن، دیگه هر وقت هر جا یک خراب کاری ای می شده، ملت می دونستن زیر سر این دو تاست. خلاصه آخر بابا ننه شون شاکی می شن، می رن پیش کشیشِ محل، می گن:‌ تو رو خدا یه کم این بچه‌های ما رو نصیحت کنید،‌ پدر ما رو در آوردن. کشیشه می گه: ‌باشه، ولی من زورم به جفتِ این ها نمی رسه، باید یکی یکی بیاریدشون. خلاصه اول داداش کوچیکه رو میارن، کشیشه ازش می پرسه: پسرم، ‌می‌دونی خدا کجاست؟ پسره جوابشو نمی‌ده، همین جور در و دیوار رو نگاه می کنه. باز می‌پرسه: پسرجان، می‌دونی خدا کجاست؟ دوباره پسره به روش نمیاره. خلاصه دو سه بار کشیشه همینو می‌پرسه و پسره هم به روش نمیاره، آخر کشیشه شاکی می شه، داد می زنه: بهت گفتم خدا کجاست؟ پسره می‌زنه زیر گریه و در می ره تو اتاقش، در رو هم پشتش می‌بنده. داداش بزرگه ازش می‌پرسه: چی شده؟ پسره می گه: بدبخت شدیم! خدا گم شده، همه فکر می کنن ما برش داشتیم!





:: موضوعات مرتبط: جــــــــــــــــک , بروزترییییییین جک های روز , ,
:: بازدید از این مطلب : 1099
|
امتیاز مطلب : 559
|
تعداد امتیازدهندگان : 145
|
مجموع امتیاز : 145
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]
مطالب مرتبط با این پست
می توانید کامنت خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








' />

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love me و آدرسloveme0933.loxblog.ir <> لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.باتشکرعاشقانه سرای علی






RSS

Powered By
loxblog.Com